شیرین عسل شیرین زبون مامانی
سلام پسر شیرین عسلم تو این روزها خیلی شیرین زبون شدی شدی طوطی خونه هرکی هرچی می گه شما هم تکرار می کنی دیشب بابای بهت می گه باربد آقا کوچولو تو ناراحت شدی می گی آقای باربد آقای بزرگ الهی مامان فدات بشه که عاشق چیز های بزرگی یک شب خونه بابا بزرگت بودیم بهت می گفت باربد جون عجب باب اسفنجی قشنگی داری چه پاهای کوچولوی داره تو ناراحت شدی گفتی بزرگه بزرگی فدای تو بشم شیرینم. هر هفته که می ریم کلاس خاله آزاده تو خیلی خجالت می کشی و آرومی این ههفته پیش سر کلاس بودیم که یک دفعه برق رقت اول که تو رفتی چراق رو روشن می کردی می دیدی که روشن نمی شه بعدش که فهمیدی برق رفته حسابی خجالتت ریخت شروع کردی به حرف زدن آزاده بیا آزاده ببین نقاشیتو بهش...